مدامم مست می دارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم میکند هر دَم فریبِ چشمِ جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یاران توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محرابِ ابرویت
تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقع از رویت
من و بادِ صبا مسکین دو سرگردانِ بی حاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بوی گیسویت