غزل حافظ شماره 405
غزل حافظ شماره 404
۱۴۰۰-۰۲-۱۹
غزل حافظ شماره 406
۱۴۰۰-۰۲-۱۹
غزل حافظ شماره 405

به جان پیر خرابات و حق صحبت او
که نیست در سر من جز هوای خدمت او

بهشت اگر چه نه جای گناهکاران است
بیار باده که مستظهرم به همت او

چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد
که زد به خرمن ما آتش محبت او

بر آستانه میخانه گر سری بینی
مزن به پای که معلوم نیست نیت او

بیا که دوش به مستی سروش عالم غیب
نوید داد که عام است فیض رحمت او

مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که نیست معصیت و زهد بی مشیت او

نمی‌کند دل من میل زهد و توبه ولی
به نام خواجه بکوشیم و فر دولت او

مدام خرقه حافظ به باده در گرو است
مگر ز خاک خرابات بود فطرت او

تعبیر غزل

غم به دل راه ندهید و نگران نباشید که به زودی مشکلات حل شده و به مراد دل خواهید رسید. روزهای خوش در راه است و غصه ها به پایان می رسد.

از غرور و کبر دوری کنید و به ضعف های خود توجه داشته باشید و برای رسیدن به هدف راه های جدید را امتحان کنید، انشالله به یاری خداوند و توکل بر او به اهداف خود دست پیدا می کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *