غزل حافظ شماره 252
غزل حافظ شماره 251
۱۳۹۷-۰۳-۱۳
غزل حافظ شماره 253
۱۳۹۷-۰۳-۱۳

غزل حافظ شماره 252

 

گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر

بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر

خرم آن روز که با دیده گریان بروم

تا زنم آب در میکده یک بار دگر

معرفت نیست در این قوم خدا را سببی

تا برم گوهر خود را به خریدار دگر

یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت

حاش لله که روم من ز پی یار دگر

گر مساعد شودم دایره چرخ کبود

هم به دست آورمش باز به پرگار دگر

عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند

غمزه شوخش و آن طرهٔ طرار دگر

راز سربسته ما بین که به دستان گفتند

هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر

هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت

کندم قصد دل ریش به آزار دگر

بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست

غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر

تعبیر غزل

فرصت های از دست رفته را می خواهی جبران کنی. سبب ساز است و تو موفق خواهی شد. فکر می کنی کسی قدر تو را نمی داند و کارهایت خریداری ندارد اما ناراحت نباش، سرنوشت تو تغییر پیدا می کند، با همت خود می توانی این مسئله را ثابت کنی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *