غزل حافظ شماره 430
غزل حافظ شماره 429
۱۴۰۰-۰۲-۲۰
غزل حافظ شماره 431
۱۴۰۰-۰۲-۲۰
غزل حافظ شماره 430

به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
علاج کی کنمت آخرالدواء الکی

ذخیره‌ای بنه از رنگ و بوی فصل بهار
که می‌رسند ز پی رهزنان بهمن و دی

چو گل نقاب برافکند و مرغ زد هوهو
منه ز دست پیاله چه می‌کنی هی هی

شکوه سلطنت و حسن کی ثباتی داد
ز تخت جم سخنی مانده است و افسر کی

خزینه داری میراث خوارگان کفر است
به قول مطرب و ساقی به فتوی دف و نی

زمانه هیچ نبخشد که بازنستاند
مجو ز سفله مروت که شیئه لا شی

نوشته‌اند بر ایوان جنه الماوی
که هر که عشوه دنیی خرید وای به وی

سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست
بده به شادی روح و روان حاتم طی

بخیل بوی خدا نشنود بیا حافظ
پیاله گیر و کرم ورز و الضمان علی

تعبیر غزل

روزهای عمر می گذرد، نه خوشی ها باقی خواهد ماند و نه سختی ها. به لذت های زودگذر دنیا دل نبندید که هیچ چیز دائمی نیست. برای آرزوهای غیرممکن وقت خود را هدر ندهید.

به لطف و رحمت پروردگار ایمان داشته و به او توکل کنید. قناعت پیشه باشید و شک نکنید که هر اتفاقی که رخ دهد حتما حکمتی داشته و خیری در آن نهفته است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *