حافظ غزل حافظ شماره 181 ۱۳۹۷-۰۳-۱۰۱۴۰۰-۰۲-۱۱ admin 59 Views ۰ دیدگاه غزل حافظ شماره 181 غزل حافظ شماره 181 بعد از این دست من و دامن آن سرو بلندکه به بالای چمان از بن و بیخم برکندحاجت مطرب و می نیست تو برقع بگشاکه به رقص آوردم آتش رویت چو سپندهیچ رویی نشود آینه حجله بختمگر آن روی که مالند در آن سم سمندگفتم اسرار غمت هر چه بود گو میباشصبر از این بیش ندارم چه کنم تا کی و چندمکش آن آهوی مشکین مرا ای صیادشرم از آن چشم سیه دار و مبندش به کمندمن خاکی که از این در نتوانم برخاستاز کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلندباز مستان دل از آن گیسوی مشکین حافظزان که دیوانه همان به که بود اندر بند تعبیر غزل به قول هایی که داده ای عمل کن. به جای اینکه همه چیز را درست کنی همه را خراب تر کرده ای. دیگر روی برگشتن نداری. اسرارت فاش شده است. بی قراری، کار را از آنچه که هست بدتر نکن. رو به سوی خدا کن تا تو را از سرگردانی نجات دهد. PlayStop باز کردن X