غزل حافظ شماره 354
غزل حافظ شماره 352
۱۳۹۷-۰۳-۱۸
غزل حافظ شماره 353
۱۳۹۷-۰۳-۱۸

غزل حافظ شماره 354

 

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل
بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم

جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم

اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم

صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز
که غوغا می‌کند در سر خیال خواب دوشینم

شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم

حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد
همانا بی‌غلط باشد که حافظ داد تلقینم

تعبیر غزل

رفتاری سرشار از عشق و مهربانی دارید و محبت خود را از هیچکس دریغ نمی کنید. با افراد باتجربه و متخصص مشورت کنید تا دچار خسران نشوید و به سعادت و خوشبختی برسید.

مال و ثروت دنیوی اگرچه برای رفاه و آسایش است اما ابدی نیست، از وابستگی به مادیات برحذر باشید که محبت و عشق سرمایه های جاودان هستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *