غزل حافظ شماره 207
غزل حافظ شماره 206
۱۳۹۷-۰۳-۱۰
غزل حافظ شماره 208
۱۳۹۷-۰۳-۱۰

غزل حافظ شماره 207

   

یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود

دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک

بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود

دل چو از پیر خرد نقل معانی می‌کرد

عشق می‌گفت به شرح آن چه بر او مشکل بود

آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است

آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز

چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود

دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم

خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود

بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق

مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود

راستی خاتم فیروزه بواسحاقی

خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود

دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ

که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود

تعبیر غزل

راهی برای تو گذاشته بودند که به سلامتی از آن گذر کردید. در ایام جوانی و خوشی غافل نباش که خوشی زودگذر است و بادهای نفاق به سویت می وزند، پس آماده باش تا در آن زمان راه و چاره را پیدا کنی. در ضمن به فکر باش تا یاری پیدا کنی که همیشه تکیه گاه تو باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *