غزل حافظ شماره 419
غزل حافظ شماره 420
۱۴۰۰-۰۲-۱۹
غزل حافظ شماره 421
۱۴۰۰-۰۲-۱۹
غزل حافظ شماره 419

وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به

به شمشیرم زد و با کس نگفتم
که راز دوست از دشمن نهان به

به داغ بندگی مردن بر این در
به جان او که از ملک جهان به

خدا را از طبیب من بپرسید
که آخر کی شود این ناتوان به

گلی کان پایمال سرو ما گشت
بود خاکش ز خون ارغوان به

به خلدم دعوت ای زاهد مفرما
که این سیب زنخ زان بوستان به

دلا دایم گدای کوی او باش
به حکم آن که دولت جاودان به

جوانا سر متاب از پند پیران
که رای پیر از بخت جوان به

شبی می‌گفت چشم کس ندیده‌ست
ز مروارید گوشم در جهان به

اگر چه زنده رود آب حیات است
ولی شیراز ما از اصفهان به

سخن اندر دهان دوست شکر
ولیکن گفته حافظ از آن به

تعبیر غزل

زندگی صحنه هنرمندی ماست و تجربه های زیادی در فراز و نشیب های زندگی به دست خواهید آورد تا به مقصد برسید. بردبار باشید و با سختی ها امید خود را از دست ندهید.

اگر هدف های والا دارید باید تلاش و پشتکار خود را نیز بیشتر کنید و با افراد کاردان و باتجربه مشورت کنید، صبور باشید و نهراسید تا به مراد دل برسید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *