غزل حافظ شماره 470
غزل حافظ شماره 469
۱۴۰۰-۰۲-۲۰
غزل حافظ شماره 471
۱۴۰۰-۰۲-۲۰
غزل حافظ شماره 470

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی

در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی

آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی

خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی

گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی

تعبیر غزل

صبوری در رنج و سختی ها سرانجام نتیجه خوبی می دهد و شما را به هدفی که می خواهید می رساند. امید خود را از دست ندهید و با دوستان مورد اعتماد مشورت کنید تا بهترین تصمیمات را بگیرید.

از مشکلات و موانع زندگی فرار نکنید بلکه با مقاومت و سماجت از آن ها عبور نمایید. توکل به خداوند از بهترین کارهایی است که در لجظات دشوار زندگی چاره ساز است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *